#افسوس
مغازه ی لحافدوزیش اجارهای بود و قدیمی ، خوبیش این بود که خیلی تجهیزات لازم نداشت
یه مغازه که بشه توش چند تا لحاف و تشک رو پهن کرد و یه محوطه ای داشته باشه که بشه جلوی مغازه ، تشکها رو با چوب صاف کرد و بعد داخل مغازه دوخت و دوز رو انجام داد کافی بود.
تنها مشکلی که وجود داشت این بود که دستگاهِ پنبه زنی ، جریان زیادی لازم داشت.
سیم کشی های مغازه هم که کاملا قدیمی و فرسوده بود اصلا مناسب این دستگاه نبود.
هرکس میآمد توی مغازه ، تذکر میداد که وضعیت سیم کشیِ اینجا خیلی مناسب نیست و خطرناکه ، سیمکشی را زودتر عوض کن ،
در جواب میگفت : ای بابا ولمون کن ، من اینجا مستأجرم و چند وقت دیگه باید از اینجا برم
به من چه که بیام حالا کلی هزینه کنم و سیم کشیِ مغازه رو عوض کنم ،
تازه چند بار هم به صاحب مغازه گفتم ولی ، صاحب مغازه زیر بار نمیره و میگه من از این پولها ندارم که خرج اضافه کنم ، اگه نمیخوای ، بلند شو
یه روز مثل همیشه ، در حالیکه که ماسک زده بود، داشت با دستگاه پنبه زنی کار میکرد که بنظرش اومد ، بوی سوختگی میاد
ماسکش رو کنار زد تا مطمئن بشه ، دستگاه رو خاموش کرد ، دوباره بو کشید ، هنوز بو میآمد ولی نه اونقدری که نگران کننده باشه، تازه معلوم نبود که از دستگاه باشه
دوباره دستگاه رو روشن کرد ، ماسکش رو روی صورتش گذاشت و شروع بکار کرد
بوی سوختنِ پلاستیک ، هر لحظه تندتر میشد ، با خودش گفت :حتما کسی داره چیزی میسوزونه ، بوش تا اینجا میاد
ولی یواش یواش بوی سوختگی بیشتر و بیشتر شد تا یکدفعه متوجه شد که از یه قسمت آتش در حال شعله ور شدنه
تا بخودش بیاد ، پنبه ها و لحاف تشک ها آتیش گرفتن ، به یه چشم بهم زدن کلِ مغازه شده بود آتیش
اومد آتیشها رو خاموش کنه ، ولی مگه میشد ، همه چی شعله ور شده بود و هر ثانیه هم شعله ها بیشتر میشد
آتیش داشت به مغازه های کناری و طبقه بالا هم سرایت میکرد ، برای همین همسایه ها با آتش نشانی تماس گرفتن و بکمک اومدن ولی کارِ افراد معمولی نبود
تا آتش نشانی بیاد و آتیش رو خاموش کنه ، همه چی سوخته بود
یک طبقه خونه ی مسکونی هم بالای این مغازه بود که بی نصیب نموند و کلا سوخت
شانس آورد که کسی صدمه ی جانی ندید ولی وسایل خونه ، چیزی ازش باقی نمونده بود
دیوارها سوخته بود ، از پرده ها و لوازم آشپزخونه چیزی باقی نمونده بود ، از یخچال و تلویزیون و غیره که دیگه نپرس
خلاصه کار خیلی خراب شده بود ، لحافدوز بیچاره ،مستاصل شده بود ، دستگاه خودش و تموم سفارشات مشتریها هم از بین رفته بود
همینجوری هم برای تامینِ خرج خونه و کرایه و غیره مشکل داشت ، حالا که دیگه شده بود قوز بالا قوز
بیرون مغازه زانوی غم بغل گرفته بود و با ناباوری ، به مغازه و خونه ی همسایه نگاه میکرد و میزد تو سرش
نای اینکه از جاش بلند بشه رو نداشت ، هنگ کرده بود ، کارش و از دست داده بود ، سرمایه و دستگاهش از بین رفته بود
همه ی اینها یه طرف ،خسارت خونه ی همسایه رو از کجا میخواست بیاره
هر چی بیشتر فکر میکرد ، کمتر به نتیجه میرسید ، حالا بفرض اینکه خودش بتونه صبر کنه و کار نکنه و هیچی نخوره ولی خونه همسایه روچکار باید میکرد؟
اون بنده خداها ، باید زودتر جایگزین میشدن ولی چجوری ؟! از کجا ؟! باکدوم پول ؟!
کاش ، اونموقع که بهش میگفتن ، سیمکشی رو درست کن ، اینکار رو کرده بود
پشیمونی کافی نبود ،لازم بود ولی کافی نبود ، باید جبران میکرد ولی چجوری؟!
آرزو میکرد که ایکاش با عذرخواهی ، همه چیز درست میشد ، ولی شدنی نبود
آتیش خاموش شده بود و خودش هم از ته دل پشیمون بود و دائم داشت بخودش و همسایه میگفت غلط کردم ، دیگه تکرار نمیشه ، از این ببعد حواسم رو جمع میکنم ولی........
جبران کار آسونی نبود ، بنده خداها از زندگی ساقط شده بودن
همه ی وسایل از بین رفته بود ، هزینه ی وسایلِ خونشون کم نبود ، کلی وقت لازم بود تا این لوازم ، تهیه و جایگزین بشه.
قبل از این ، خونه باید پاکسازی میشد و وسایلِ سوخته بیرون میرفت ، بعد نیاز به رنگکاری و یا کاغذ دیواری داشت
بعد از خشک شدنِ رنگ ، باید وسایل خونه ، تهیه و جایگزین میشد، خدای من ، چقدر کار سختی در پیش داشت
این خودش مدتی طول میکشید ، تازه بشرطی که پول آماده باشه تا بتونه اینکارها رو انجام بده ، خودِ پول جور کردن و زمانش حالا بمونه
توی بد وضعیتی گیر کرده بود ، زندگیش کاملا بهم ریخته بود و برگشتن به وضعیت قبل از آتیش سوزی ، آرزویی بود که براش خیلی گرون تموم میشد
چاره ای نبود ، با نشستن و ابراز پشیمانی ، چیزی حل نمیشد ، باید بلند میشد و اشتباهش رو جبران میکرد حتی اگه خیلی سخت باشه
⚠️ پ.ن
🔹 گناه نکردن آسانتر از توبه کردن است
حکمت ۱۷۰ نهج البلاغه
🔹توبه دومین گام سلوکه
✍ #ر_خلخالی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🆔 @rkhalkhalij
™ ۱۴۰۱۱۱۱۸