کتاب کارخواست
ادامه مطلب + دانلود
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 131 | admin |
![]() |
0 | 131 | admin |
#ماشین_سرنوشت
چون زیر دیپلم بود ، در لیست کارمندان تعدیلی قرار گرفته بود، سازمان قرار بود بعنوان پاداشِ خدمت ، به هر نیرو یه ماشین بده
در روز موعود ، جزو اولین کسانی بود که میتونست ماشینش رو انتخاب کنه ، همینطور که بین ماشینها میگشت چشمش خورد به یه تویوتا وانت دو کابینِ نوی نو ، وای چه ماشینی ، عروس!..............
#مأموریت_خاص
پیر مردِ دلسوزی بود ، البته اونقدر پیر نبود که نتونه کار کنه ، هر روز صبح که داشت میر فت سرکار ، وشب که از کار برمیگشت معمولا دوتا پسرِ جوون ، حدود بیست ساله رو میدید که توی کوچه شون ، دارن بین زباله ها ی خشک ، میگردن و از این راه امرار معاش میکنن
سر و کارش با جوانها بود ،با مشکلات اونها ، تا حد زیادی .........
#افسوس
مغازه ی لحافدوزیش اجارهای بود و قدیمی ، خوبیش این بود که خیلی تجهیزات لازم نداشت
یه مغازه که بشه توش چند تا لحاف و تشک رو پهن کرد و یه محوطه ای داشته باشه که بشه جلوی مغازه ، تشکها رو با چوب صاف کرد و بعد داخل مغازه دوخت و دوز رو انجام داد کافی بود.
تنها مشکلی که وجود داشت .............
#سرمایه_خام
اونموقعه ها هنوز سیستم آموزشی بصورت راهنمایی و دبیرستان بود ، دوره راهنمایی رو با نمره بالای هجده تموم کرده بود ، همه معلمها باهاش خوب بودن و دوستش داشتن
بنحوی میشه گفت توی دوره و ابتدایی جزو بهترین های کلاس بود یعنی تقریبا همیشه جزو سه نفر اول ....................
#بالهای_خیس
هوا سرد بود ، باران تندی باریده بود و همه جا رو خیس کرده بود ، بطوریکه شونه های خاکی جاده ، کاملا گِل آلود بود و جاهایی که حالت گودال داشت پُر از آب و گِل بود
ماشینها با سرعت رد میشدن و آبهای جا مونده از بارون رو به کناره های جاده می پاشیدن؟
توی این شرایط ، توی یه گودال ، یه چیزی داشت وُول میزد ، مثل اینکه پرنده ای ....................
#خیرخواهی_یا_خودخواهی
نزدیک خونه بود ، اومد درب رو باز کنه ، با تعجب یه گربه خیابونی رو دید، که غیر طبیعی بود
اولش متوجه نشد ، خوب که دقت کرد خنده اش گرفت ، از طرفی هم تعجب کرد ، یه قیف نصف شده ، توی گردن گربه .......
حُکمش اومده بود ، حبس ابد ، نمیدونم چکار کرده بود ولی حکمش ابد بود ، سالهای اول براش خیلی سخت بود ، چون به محیط آشنا نبود و نمیدونست چجوری باید از پس مشکلات محلِ جدید بر بیاد
سالها گذشت ، یواش یواش ، خاطراتِ بیرونِ زندان و شرایطِ زندگیِ موقع آزادیش ، از ذهنش داشت بکلی پاک میشد
با زندان خو گرفته بود ، برای خودش یک شیوه ی زندگی تعریف کرده بود که با شرایط موجود ، سازگار باشه
بعد از مدتها تونسته بود در یک قسمتِ زندان مشغول بشه که هم راحت باشه ، هم کسی بهش زیاد کار نداشته باشه
کم کم بجایی رسیده بود که ..............
تا اینکه بعد از سالیان سال ، میفهمه که در تمام این سالها ، گول خورده
حالا باید انتخاب کرد ، این دلشکستگی در ابتدای کار و فقط برای یکبار صورت بگیره ، یا اجازه بدیم تا سالیانی بگذره و طرف با خیال اینکه داره ، خوشحالت میکنه ، شاد باشه تا ........
#عیال_خدا
راننده ی تاکسی بود ، توی یه خیابون فرعی دنبال مسافر میگشت ، اومد دور بزنه، تا برسه به محلی که احتمال میداد بتونه مسافر سوار کنه
یکدفعه دید یه ماشین شخصی دو تا مسافر رو داره سوار میکنه ، از این طرفِ خیابون شروع کرد به داد زدن و بدو بیراه گفتن به راننده شخصی و ...
تعداد صفحات : 4